سردار نقدی در همایش بینالمللی علوم انسانی اسلامی که در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما برگزار شد، گفت: حقیقت عالم در حقیقت هستی نهفته است و این هستی قابل اختراع نیست، بلکه باید آن را کشف کرد. انسان مسلمان باید هستی را از طریق راهنمایی خالق آن بشناسد.
بنابر روایت دفاع پرس، سردار نقدی در ادامه با اشاره به محدودیتهای علوم مادی، گفت: این علوم، تنها در حوزههایی که متغیرهای کمّی دارند، مانند دما و فشار، میتوانند از طریق آزمایشهای حسی به شناخت برسند. موادی که زکریای رازی در قرون گذشته آزمایش میکرد، امروز نیز همان خواص را دارند و این بیانگر ثبات برخی قوانین طبیعی است.
می توانید بقیه سخنان سردار نقدی را در خبرگزاری ها بخوانید. توصیه می کنم بخوانید. نکات خواندنی و قابل تامل در آن فراوان یافت می شود. متاسفانه در این مجال فرصت پرداختن به همه نکاتی که ایشان در این سخنرانی پرداخته اند وجود ندارد و من به ناچار به یک فراز از سخنان ایشان که به آمریکا مربوط می شود اشاره خواهم کرد. سردار نقدی پس از طرح مباحثی در حوزه علوم انسانی در پایان به این نکته می رسند که آمریکا که خودش در حال افول است نمی تواند الگو و سرمشق دیگر کشورها باشد. بعدهم با دادن چند آمار سعی دارند این دعوی خود را اثبات کنند. من باز هم به همه آماری که ایشان ارائه می دهند کاری ندارم و فقط آن جایی برایم مهم است که ایشان فرموده اند: در آمریکا 49 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند. فقط با همین بخش کار دارم. البته آقای نقدی نفرموده اند آمریکا چه قدر جمعیت دارد. نیازی هم نیست. هرکسی می تواند با یک سرچ ساده بفهمد که آمریکا در حدود 335 میلیون نفر جمعیت دارد. حالا که زحمت سرچ جمعیت آمریکا به گردنمان افتاد سرچ می دهیم که جمعیت زیر خط فقر در آمریکا چه قدر است. هرچند تعریف فقر و زیر خط فقر در ایران و آمریکا باهم تفاوت هایی دارند اما فعلا چاره ای جز گذشتن از این موارد اختلافی نداریم. تقریبا همه منابع از سی و پنج و سی و شش میلیون نفر سخن گفته اند. اما با آن ها هم کاری نداریم و فرض را بر این می گیریم که سردار نقدی به منابعی معتبر تر از من و شما دسترسی دارند و آمار ایشان صحیح است.
اصلا برای این که ماجرا را خیلی پیچیده نکینم 49 میلیون نفر را رُندش می کنیم و به عبارتی می کنیمش 50 میلیون نفر. آن 35 میلیون نفر را هم حذف می کنیم- چون به جایی که بر نمی خورد، آمریکایی هرچه کمتر بهتر- و می کنیمش 300 میلیون نفر. حالا اگر بخواهیم بگوییم چند درصد آمریکایی ها زیر خط فقر زندگی می کنند کارمان راحت تر است. 50 میلیون از 300 نفر می شود یک ششم جمعیت ایالات متحده آمریکا. حالا اگر قرار باشد با همین متر و معیار برویم سراغ کشور عزیزمان ایران و به مردم بگوییم ما به دلیل آن که آمریکایی ها جمعیت زیر خط فقرشان خیلی زیاد است نباید از آن ها الگو برداری کنیم نتیجه چه می شود؟ برویم سراغ جمعیت آماری در ایران. طبق برخی آمارها جمعیت ایران چیزی قریب به 90 میلیون است. البته 85 میلیون و 961 هزار نفر هم عنوان شده است. بازهم به خاطر آقای نقدی و سهولت در حساب و کتاب بنا را بر همان 85 میلیون می گذاریم و می رویم سراغ خط فقر. طبق آمارهای رسمی خودمان و نه آمارهای اسرائیل و آمریکا جمعیت زیر خط فقر در ایران 25 میلیون و چهار صد هزار نفر است. آن 400 هزار نفر را هم بی خیال. با همین عدد و رقم، جمعیت زیر خط فقر در ایران می شود تقریبا یک سوم. یعنی سی در صد کل جمعیت. خُب، حالا اگر بخواهیم مقایسه ای بین آمریکا و ایران انجام دهیم اوضاع کدام یک خراب تر است؟ و اگر قرار باشد آن که وضعش بدتر است از آن که وضعش بهتر است الگو برداری کند ما باید آمریکا را سرمشق خودمان قرار بدهیم یا این که آمریکایی ها باید برای بهبود اوضاعشان به ما تاسی کنند؟
نمی خواهم بگویم چون منطق آقای نقدی ایراد دارد پس ما باید سعی کنیم تا شبیه آمریکایی ها شویم. خیر. می خواهم بگویم منطق آقای نقدی آن قدر عیب و ایراد دارد که اگر قرار باشد متر و معیار قرار بگیرد در نهایت به نفع آمریکایی ها تمام می شود. متاسفانه اغلب غرب ستیزان در سرزمین ما حال و روزشان شبیه آقای نقدی است. آن ها برای نفی و انکار غرب معمولا به چیزهایی متوسل می شوند که در نهایت ضد خودشان عمل می کنند. برای مبارزه با استعمار و امپریالسم فقط شعار صرف سیاسی دادن و آمارهای بی مبنا کافی نیست. باید ماهیت آن را شناخت و فهم کرد وگرنه حال و روزمان می شود حال و روز کسانی که همه عمر مصداق تام و تمام همان چیزی بوده اند که علیه آن شعار داده اند. فتامل جدا.
*هم میهن